توضیح کلی :
این گردن بند هارو که یادتونه؟...یه چشم سه بعدی بود که وقتی کجش میکردیم بهمون چشمک میزد.
ماهم ذوقمرگ شدید... انگار یه جنس مخالف بهمون چشمک زده
تصویر اصلی :
(تصویر شماره 1)
ادامه مطلب ...
توضیح کلی :
یادش بخیر قدیما، تابستون که میشد دمپایی پاره هارو میدادیم به نمکی ها و از این جوجه های رنگی بجاش می گرفتیم.
یکی از تفریحات سالم ما پرورش جوجه های اهلی از نوع رنگی بود و البته تنها قسمت سالم بودن این تفریح بخش رنگی قضیه بود!
طفلی ها 99% این جوجه ها بر اثر بی غذایی یا خفگی و یا له شدن زیر دست و پا از بین میرفتن. و فقط یک درصد باقی میموندن که اونا هم بر اثر بیماری های ناشناخته میمردن. خلاصه 100 درصد تلف میشدن دیگه.
توی محله ما وقتی یکی از این جوجه ها میمرد بچه ها واسش مراسم تشییع جنازه میگرفتن و دست آخرم خاکش میکردن و بجای سنگ قبر یه چوبی چیزی میکردن توی زمین. حتی یادمه هفته ای یکبار میرفتیم سر خاکش و فاتحه ای نثار روح آن مرحوم میکردیم.
تصویر اصلی :
(تصویر شماره 1)
ادامه مطلب ...
توضیح کلی :
شانسی و شانسی فروشی
یادش بخیر شانسی می فروختیم! خفن ترین جایزه هاشم موتور دنده ای بود و مار پلاستیکی.. و کم ارزش ترینش هم انگشترهای پلاستیکی. هرچی هم که سود می کردیم می بردیم کلوپ آتاری بازی می کردیم..!
اعتراف می کنم یه بار جایزه های اصلیشو ورداشتیم برای خودمون بجاش دکمه و ازین کریستالایی که از لوستر آویزون بود گذاشتیم تو خونه های جعبه.
در مورد 3 تصویر اول هرچی گشتم تصویری از اصل جعبه های شانسی پیدا نکردم، واسه همین خودم اومدم تصویرسازی کردم از اونچه توی ذهنم مونده بود امیدوارم عکس ها شبیه شده باشن.
تصویر اصلی :
(تصویر شماره 1)
ادامه مطلب ...